daneshnew

 

بسم الله الرحمن الرحيم

سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فيها ايات بينات لعلكم تذكرون * الزانية والزاني فاجلدوا كل

واحد منهما مائه جلدة و لاتاخذكم بهما رافة في دين الله ان كنتم تؤمنون بالله واليوم الاخر وليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين * الزاني لا ينكح  الا زانية او مشركة والزانية لا ينكحها الا زان او مشرك و حرم ذلك علي المؤمنين *... (سوره نور/1-3)

 

 


خداوند متعال مي فرمايد:در اين سوره يك سلسله آيات روشن آورده ايم ، باشد كه شما متذكّر شويد و بيدار و هشيار گرديد. اينكه در ابتدا مي فرمايد « سوره اي است كه نازل كرده ايم» ، تنها سوره اي است كه با اين جمله شروع مي شود. ما بسياري از سوره ها را مي بينيم كه با اين عنوان شروع مي شوند؛ «كتابي كه فرود آورده ايم».يعني به همه ي قرآن اشاره مي كند، ولي اينجا تنها به همين سوره اشاره مي كند. معلوم مي شود كه يك عنايت خاصي به مفاد اين سوره است.

آيه اول مخصوصاً با تعبير «سورة انزلناها» و بعد هم با كلمه «فرضناها» اين مطلب را مي فهماند كه مسائل مربوط به عفاف مسائلي بسيار جدّي است؛يعني درست در جهت عكس آنچه بشر امروز فكر مي كند كه در جهت سهل كردن و ساده كردن و ناچيز شمردن روابط جنسي حركت مي كند و به غلط اسمش را آزادي مي گذارد و به اصطلاح در جهت «آزادي جنسي» گام بر مي دارد، قرآن آنچه تحت عنوان حريمهاي عفاف مطرح مي كند وآنچه تحت عنوان مجازات لكّه دار كردن زنهايي كه عفيفه اند و به دروغ متهم‌‌(به بي عفتي) مي شوند بيان مي كند وآنچه در باب ترغيب به ازدواج بيان مي كند و بالاخره هرچه در باب مسائل مربوط به عفاف گفته است، مي خواهد بگويد اينها مسائل بسيار بسيار جدي و فرض است ونمي شود اينها را كوچك شمرد، و يكي از بدبختيهاي دنياي امروز تحقير كردن اصول عفاف و تقوا در امور جنسي است.

«و انزلنا فيها ايات بينات» يك سلسله آيات بزرگ و روشن فرستاده ايم.ممكن است مقصود تمام آيات سوره باشد يا آن طور كه علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايند مقصود آن آياتي است كه در وسط سوره آمده و در واقع آن آيات ستون فقرات اين سوره است.ساير آيات سوره راجع به آداب و اخلاق جنسي است و آن آيات مربوط به اصول عقايد است.

به هر حال قرآن مي گويد : ما اين سوره را فرود آورده ايم و مقرّرات و محتواي اين سوره را كه در زمينه آداب و اخلاق جنسي است حتم شمرده ايم. يك سلسله آيات بيّنه در آن فرود آورده ايم براي بيداري و آگاهي بشر«لعلكم تذكرون» باشد كه شما يادآوري شويد،آگاهي پيدا كنيد و از غفلت خارج گرديد.

شايد بدانيد كه فرق است ميان «تفكّر» و «تذكّر». تفكّر آنجايي است كه يك مساله اي را كه انسان به كلي نسبت به آن جاهل و نادان است و نمي داند، به انسان مي آموزند، كه قرآن در بسياري از موارد ، دم از تفكّر مي زند. تذكّر ، در مسائلي است كه فطرت انسان خود به خود صحّت آن مسائل را درك مي كند ولي بايد يادآوري كرد و توجّه داد. قرآن مخصوصاً اينها را به عنوان تذكر بيان مي كند ، شايد يك علّتش احترام گزاردن به بشر است ؛ ما شما را به اين مسائل متوجّه مي كنيم، يعني مسائلي است كه اگر خودتان هم بينديشيد مي فهميد، ولي ما شما را متذكر و متوجه مي كنيم.

آيه ي بعد مربوط به مجازات فحشاء يعني زناست.«الزانية و الزاني...»در اين آيه سه مطلب بيان شده است:اول اينكه زناكار، اعمّ از مرد و زن، بايد مجازات شود و مجازاتش را هم قرآن تعيين كرده است:«صد تازيانه».مطلب دوم:به مؤمنين آگاهي مي دهد كه در مورد اين مجازات مبادا تحت تأثير عواطفتان قرار بگيريد، مبادا دلتان رحم بيايد و بگوييد با خوردن صد تازيانه دردش مي آيد پس يك مقدار از آن را اجرا نكنيم، كه اينجا جاي رحم نيست. مي گويد مبادا در اينجا عواطفتان به هيجان بيايد و سبب شود كه عملاً تسامحي در اجراي اين حد قائل شويد و به اصطلاح امروز يك وقت فكر نكنيد اين عمل، «غير انساني» است؛ نه ، «انساني» است. مطلب سوم: اين مجازات را در خفا انجام ندهيد چون اين مجازات براي اين است كه ديگران عبرت بگيرند. حتماً يك جمعي از مؤمنين بايد در موقع اجراي اين مجازات حاضر و ناظر باشند و ببينند. مقصود اين است كه وقتي اين حكم اجرا مي شود بايد به گونه اي اجرا شود كه همه ي مردم آگاه شوند كه فلان مرد يا زن زناكار حد در باره اش اجرا شد ، نه اينكه مخفيانه اجرا شود ، بايد علني اجرا شود.

راجع به قسمت اول كه دستور مجازات زناست چند مطلب را بايد عرض كنم. يكي اينكه فلسفه ي مجازات زنا چيست؟ غالباً در گذشته چنين پنداشته مي شده كه زن يك وسيله اي در دست مرد بوده براي بهره برداري از او؛ و مرد خود را مالك زن مي دانسته است؛ وقتي زن زنا مي كرده است ، از نظر مرد اينطور بوده كه زن يك چيزي را كه تعلّق به او داشته در اختيار ديگري قرار داده ، و از اين جهت مجازات زنا برقرار شده است.

معلوم است كه از نظر قانون اسلام اين يك حرف بي اساسي است. در اسلام مجازات زنا منحصراً براي زن نيست ، هم مرد بايد مجازات شود و هم زن.پس در اسلام هم مرد ممنوع است از زنا كردن و هم زن ، و معنايش اين است كه مرد كاميابي جنسي خودش را تنها و تنها در محدوده ي ازدواج مي تواند انجام دهد ، و ازدواج يعني قبول كردن يك سلسله تعهّدات و مسووليّتها، و زن هم كاميابي جنسي خودش را تنها و تنها در محدوده ي ازدواج مي تواند انجام دهد مقرون به قبول يك سلسله تعهّدها و مسؤوليّتها.

حال مسأله ي ديگري مطرح است و آن اين است كه در عرف امروز اروپا و غرب، زن و مرد فقط در وقتي كه به تعبير اسلام «محصن» و يا «محصنه» باشند از زناكردن ممنوعند؛ يعني يك مرد زن دار و يك زن شوهردار حق ندارند زنا كنند ، امّا براي مردي كه زن ندارد يا زني كه شوهر ندارد هيچ منعي نيست كه زنا كند.حال چرا اينطور مي گويند؟ آنها اينطور فكر مي كنند كه فلسفه ي حرمت زناي مرد زن دار اين است كه با اين كار به زنش خيانت كرده و حقّ او را از بين برده ؛ پس مردي كه زن ندارد تعهدي در برابر كسي ندارد و زني هم كه شوهر ندارد تعهدي در برابر كسي ندارد ، و براي آنها اشكالي ندارد.

ولي از نظر اسلام در اينجا دو مسأله مطرح است: يك مسأله اينكه براي هيچ مرد و زني در خارج از تشكيل عائله حقّ كاميابي جنسي نيست، چه مرد زن داشته باشد و يا نداشته باشد، و چه زن شوهر داشته باشد يا نداشته باشد. اسلام براي عائله آن اهميّت فوق العاده را قائل است كه در خارج از كانون خانوادگي ، ارضاي كاميابي جنسي را ممنوع مي داند و تنها محيط خانوادگي را جاي ارضاي كاميابي جنسي مي داند؛ در محيط خارج از كانون خانوادگي به هيچ شكل اجازه نمي دهد كه مرد و زني از يكديگر استمتاع كنند.

مسأله ي دوم، مسأله ي مجازات مرد زن دار و زن شوهردار است كه اسلام دو مجازات قائل است و مجازاتش شدّت پيدا مي كند. يك مجازات كلّي قائل است كه همان صد تازيانه است و ديگري «رجم» است(سنگساري).

يكي از چيزهائي كه پايه ي خانوادگي و محيط خانوادگي را محكم مي كند ، همين مسأله است و علّت اينكه پايه ي كانون خانوادگي در دنياي غرب سست و متزلزل است همين است و امروز هم در جامعه ي ما به هر نسبت از فرنگيها پيروي كنيم كانون خانوادگي را متزلزل كرده ايم. وقتي كه جامعه ي ما به دستور اسلام واقعاً عمل مي كرد، يعني پسرها واقعاً قبل از ازدواج ، با زني يا دختري در تماس نبودند و به اصطلاح فرنگيهاي امروز يك گرل فرند (girl friend ) نداشتند (دوست دختر نداشتند) و دخترها هم همينطور ؛ ازدواج براي يك پسر يا دختر يك آرزو بود. يك پسر به سنّ پانزده سالگي كه مي رسيد ، احساس طبيعي نياز به همسر در او پيدا مي شد ، يك دختر هم همينطور ، و اين طبيعي بود كه آرزوي يك پسر اين بود كه زن بگيرد و چون به وسيله ي ازدواج از محدوديّت و ممنوعيّت استفاده از زن خارج مي شد و به مرز آزادي اسفاده از زن مي رسيد . آن وقت «شب زفاف كم از صبح پادشاهي نبود» چون روي خاصيّت رواني ، اوّلين موجودي كه اين پسر را به اين حظ و بهره رسانده يعني از محدوديّت به آزادي رسانده  همسرش بوده ، و براي دختر هم اين اوّلين  كسي بوده كه او را از محدوديّت به آزادي رسانده است. اين بود كه پسر و دخترهايي كه اصلاً همديگر را نديده بودند و ازدواج كرده بودند ، آن چنان با يكديگر الفت مي گرفتند  كه وضع عجيبي بود .( نمي خواهم بگويم كه نديدن ، كار درستي است؛ نه ، اسلام اجازه داده است كه ببينند، ولي اگر هم نديده بودند ، وقتي به يكديگر مي رسيدند تا لب گور به يكديگر عشق مي ورزيدند.)

امّا سيستم فرنگي به پسر اجازه مي دهد كه تا زماني كه زن نگرفته ، روابط جنسي اش آزاد باشد و به دختر هم اجازه مي دهد تا شوهر نكرده روابط جنسي اش آزاد باشد . نتيجه اين است كه براي يك پسر ، ازدواج محدوديّت است و براي يك دختر هم ازدواج محدوديّت. قبل از ازدواج ، آزادي داشته با هر كسي رابطه داشته باشد ، حال كه مي خواهد ازدواج كند به يك نفر محدود مي شود .  اين است كه يك پسر وقتي مي خواهد زني را بگيرد ، مي گويد «من از امروز يك زندانبان براي خودم درست كردم». يك دختر هم شوهرش برايش زندانبان مي شود ؛يعني از آزادي به محدوديّت مي رسد.

بنابراين ازدواج در سيستم فرنگي يعني آزاد را محدود كردن ، از آزادي به محدوديّت آمدن؛ و ازدواج در سيستم اسلامي يعني از محدوديّت به آزادي آمدن.ازدواجي كه پايه و  خاصيّت رواني اش از محدوديّت به آزادي آمدن است به دنبال خود استحكام مي آورد و آن كه پايه اش از آزادي به محدوديّت آمدن است اولاً خودش استحكام ندارد ، يعني زود  منجر به طلاق مي شود ، و ثانياً آن پسري كه به تعبير خود فرنگيها دهها و گاهي صدها دختر را تجربه كرده است مگر حالا با يكي پايبند مي شود؟ مگر مي شود پايبندش كرد؟

اين است كه در اسلام علّت اينكه زنا تحريم شده است فقط اين نيست كه اين ، حقّ آن مرد است و آن ، حق اين زن ، پس مردي كه ازدواج نكرده تعهّدي در مقابل زني ندارد و زني هم كه ازدواج نكرده در مقابل مردي تعهّدي ندارد پس هيچ مانعي براي اين كار نيست؛ يك مردي كه تا آخر عمرش نمي خواهد ازدواج كند او مطلق العنان باشد و يك زني هم كه تا آخر عمرش نمي خواهد ازدواج كند او هم مطلق العنان باشد. اسلام مي گويد ابداً چنين چيزي نيست، يا بايد محروميّت را به صورت مطلق قبول كني ، يا ازدواج را بپذيري و به تعهّدها و مسئوليّت هاي ازدواج پايبند باشي.

اين است كه اسلام  به طور شديد مي گويد زنا مجازات دارد و زنايي كه فقط جنبه ي زنا دارد و ديگر در آن پايمال كردن حقّ يك شوهر ، يا پايمال كردن حقّ يك زن نيست ؛ تازيانه دارد. اسلام در باره ي مردي كه در عين اينكه زن دارد و طبعاً تحت فشار غريزه ي جنسي نيست و زني كه شوهر دارد و طبعاً تحت فشار غريزه نيست و روي هوسبازي زنا مي كنند به رجم و سنگسار كردن فرمان مي دهد . ببينيد تا جه اندازه اسلام براي اين مسائل اهميّت قائل است!دنياي فرنگ ابتدا در اين حد مي گفت كه زنا در غير مورد مرد زن دار و زن شوهردار جرم نيست ؛ راسل مي گويد مگر اينكه يك جراحتي وارد كند ، اگر جراحتي وارد نكند عيب و اشكالي ندارد. كم كم به اينجا رسيدند كه برتراند راسل صريحاً مي گويد براي زن شوهردار و مرد زن دار هم هيچ مانعي نيست؛ چه اشكالي دارد كه يك زن شوهردار هم رفيق داشته باشد و عشقش در جايي باشد ؛ هم همسر داشته باشد و هم معشوق؟! عشقش را با او انجام دهد و بچّه را در خانه ي اين بياورد ، ولي تعهّد بسپارد وقتي با معشوقش عشق بازي مي كند از وسائل جلوگيري از بچّه دار شدن استفاده كند.

مگر خودراسل اين حرف را باور كند ! و الاّ هيچ آدم عاقلي باور نمي كند كه زني مردي را دوست داشته باشد ،عشقش با يك مرد باشد ولي همسر يك شوهر باشد و فقط متعهّد شده باشد كه براي شوهر خود بچْه بياورد.هرزني دلش مي خواهد  بچّه اي كه مي زايد و بچّه اي كه جلوي چشمش است يادگار آن آدمي باشد كه او را دوست دارد ، نه يادگار آدمي كه از او تنفّر دارد . آن وقت چه تضميني هست كه از مردي كه او را دوست دارد آبستن نشود و بچّه را به ريش شوهرش ببندد؟!

قرآن مثل اينكه عنايت به اين جهت دارد ، مي گويد: «انزلناها و فرضناها» ما اينها را حتم كرده ايم، اينها از قوانين تغييرناپذيرند، مقتضيّات زمان اينها را تغيير نمي دهد و نمي تواند تغيير بدهد؛ اينها جزء اصول زندگي بشر است و تغييرناپذير.

بعد هم مي فرمايد : «ولا تأخذكم بهما رأفة في دين الله» باز شدت عمل نشان مي دهد ، مي گويد: اينجا جاي رأفت و گذشت نيست. همين قدر كه ثابت شد ، ديگر حقّ گذشت نداري.

در اينجا خوب است گفته شود به حكم «اَلجاهِلُ اِمّا مُفرِِطٌ اَو مُفَرِّطٌ»(نهج البلاغه-حكمت70) دنياي اروپا تا قبل از اين دو سه قرن اخير كه قانون حاكم برآن ، قانون كليسا بود، در يك حدّ افراطي در محدود كردن روابط جنسي كوشش مي كرد و به اسلام در يك سلسله مسائل ايراد مي گرفت.

اساساً در قانون كليسا ، ارتباط جنسي مطلقاً ولو با زن شرعي يك كار پليد بود. از نظر آنها زن موجودي پليد بود و عمل مقاربت ولو با زن شرعي عمل كثيفي بود و لهذا افراد مقدّس و پاك و منزّه ، افرادي كه شايستگي داشتند به مقامات عالي روحاني برسند ، كساني بودند كه در همه ي عمر خود زني را لمس نكرده و با زني نزديكي نكرده بودند.پاپ از ميان  افرادي انتخاب مي شد -و اكنون هم چنين است- كه تمام عمر مجرّد بسر برده بودند ، و اصلاً نفس تجرّد مقدّس بود. مي گفتند  افرادي استعداد دارند اين عمل مقدّس را انجام دهند كه در تمام عمر با هيچ زني تماس نداشته باشند. مي گفتند امّا اكثر مردم كه نمي توانند مجرّد باشند . اگر ما به اكثر مردم بگوئيم مجرّد زندگي كنند اينها مرتكب عمل زنا مي شوند كه پليدتر است ، و بيشتر عمل جنسي انجام مي دهند . بنابراين از باب « دفع افسد به فاسد» ازدواج را اجازه مي دادند.

اسلام برعكس ،تجرّد و عزوبت را پليد مي داند و گفته است « زمين، آدم عزب را لعنت مي كند كه بر آن بول مي كند» و ازدواج را مقدّس مي شمارد.

كلمه ي «مُحصَن» يا «مُحصِن» در قرآن به دو معنا ذكر مي شود. گاهي در خصوص زن شوهردار گفته مي شود يعني آن كه در حصار ازدواج قرار گرفته ، و گاهي اين كلمه به معني زن عفيف است ولو زن مجرّدي باشد.اينجا معناي دوم مقصود است.كساني كه رمي مي كنند (رمي يعني تيراندازي) و با تير تهمت ، زنان پاكدامن را هدف قرار مي دهند و حرفي مي زنند كه نسبت نا پاكدامني به آنهاست و چهار شاهد عادل هم نمي آورند بايد حد بخورند.

اسلام هيچ مدعائي را بدون دليل نمي پذيرد. ولي بعضي از مدّعاهاست كه با گفتن حرف يك نفر هم قبول مي شود حتّي اگر يك زن باشد، مثل مسائل زنانه اي كه يك زن از طرف خودش بگويد. وقتي كسي مي خواهد زنش را طلاق دهد ، چون طلاق در حال عادت جايز نيست ، از زن مي پرسند تو پاكي يا در حال عادتي؟ اگر گفت پاكم ، كافي است و اگر گفت در حال عادتم ، حرفش قبول است. ديگر نمي گويند دو نفر شاهد عادل اقامه كن، حرف خودش معتبر است. در بعضي موارد حتماً بايد دو شاهد مرد باشد مثل دعاوي مالي . ولي در دعاوي ناموسي آنجا كه پاي حرمت ناموس است، پاي لكّه دار شدن عفاف است ، اسلام مي گويد حتّي دو شاهد عادل هم كافي نيست. اگر دو شاهد عادلِ عادل كه مردم پشت سر آنها نماز مي خوانند و حتّي از آنها هم تقليد مي كنند بيايند و شهادت دهند كه به چشم خودمان ديديم كه فلان زن زنا كرد اسلام مي گويد كافي نيست ، شما دو نفريد . سه نفر شاهد عادل اگر باشند مي گويد كافي نيست. اگر چهار نفر شاهد عادل بيايند شهادت بدهند ، آنوقت اسلام حاضر است كه آن زن را متهّم بشناسد و دليل را كافي بداند.

ممكن است بگوييد اگر چنين چيزي باشد چندان اتّفاق نمي افتد . چهار شاهد عادل از كجا پيدا شوند تا شهادت دهند زني زنا كرده است؟ مي گوئيم مگر اسلام در مسأله ي زنا بنايش بر تجسّس و تحقيق و تفتيش است؟ اسلام كه مي گويد چهار شاهد ، هدفش اين نيست كه بخواهد تجسّس و تحقيق شود تا بگوييد با اين شرائط سنگين ، در صدهزار مورد يكي هم اتّفاق نمي افتد كه بيايند و شهادت بدهند. اصلاً اسلام مي خواهد زنا كمتر ثابت شود . شاهد نيامد، نيامد. اگر هزار زنا صورت بگيرد و مخفي بماند ، از نظر اسلام آسانتر است از اينكه يك زن عفيف و پاكدامني كه زنا نكرده ، مورد اتّهام قرار بگيرد، و اين براي اسلام اهميّت بيشتري دارد.اسلام نمي خواهد زنا انجام شود ، ولي اينكه نمي خواهد زنا شود ، از راه شاهد و مجازات نيست ، بلكه راههاي ديگري تعبيه كرده است. اگر به راههاي تربيت فردي و مقرّرات اجتماعي اسلام عمل شود ، زنا واقع نمي شود ، نه اينكه زنا كه واقع شد مجازات مي كنند و از راه مجازات جلوي زنا را مي گيرند . بله، مجازات هم قائل شده است ؛ آنهائي كه اين تربيت در ايشان اثر نمي بخشد بدانند كه راه تازيانه خوردن و در مواردي راه كشته شدن آنها و گاهي اكشته شدن از طريق سنگسار ، باز است.

پس گفتيم چهار شاهد عادل لازم است ، و شهادت دادن براي شاهد خطر دارد. اگر يك نفر ديد كه زني زنا مي كند و سه نفر ديگر آنجا نيستند كه با او شهادت دهند ، بايد دهانش را ببندد، ويا دو نفر اگر ديدند ، بايد دهانشان را ببندند ؛ سه نفر اگر ديدند ، بايد دهانشان را ببندند . اينكه مي گوئيم « بايد دهانشان را ببندند »  اينطور نيست كه اگر آمدند شهادت دادند به آنها بگويند شهادتي كه داديد كافي نيست ، چون كافي نيست برويد خانه تان! مي گويند شهادت داديد و نتوانستيد اثبات كنيد ، پس «قاذف» (تهمت زن) هستيد، نفري هشتاد تازيانه بايد بخوريد.اين است كه قرآن مي گويد آنها كه زنان عفيف را متهّم مي كنند و چهار شاهد نمي آورند ، ولو راستگو هم باشند امّا چون با اين گفتن زني را متهّم كرده اند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد.

آيا همين يك مجازات بدني؟ نه، يك مجازات اجتماعي هم هست: « وَلا تَقبَلوُا لَهُم شَهادَة ً اَبَداً» براي هميشه شهادت اينها مردود است. ديگر اينها شهادتشان در هيچ موردي نبايد قبول شود.اينها بايد يك مجازات  اجتماعي شوند، يعني از آن روز ديگر از اعتبار اجتماعي مي اُفتند ، چرا؟ چون يك زن پاكدامن را به زنا متهّم كرده اند و نتوانسته اند اثبات كنند.

مجازات سوم: «اُلئِكَ هُمُ الفاسِقونَ» اينها فاسق هستند...

اينجا يك سؤال مطرح مي شود وآن اينكه گفته شد كه اگر مردي زني را متهّم  به زنا كرد  بايد چهار شاهد عادل بياورد .حال اگر چهار شاهد نداشت تكليفش چيست ؟ بايد بداند كه چون شاهد ندارد ، اگر شهادت دهد خودش را تازيانه مي زنند ؛ پس وظيفه اش سكوت كردن است . حال اگر آن مردي كه ديده آن زن زنا مي كند شوهر آن زن باشد تكليفش چيست؟ آيا او هم اگر چهار شاهد وجود داشت، بيايد پيش حاكم شرعي اظهار كند كه زن من زنا كرده است؟ اگر بخواهد چهار شاهد پيدا كند آنها كارشان تمام شده است . اگر شاهد ، غير شوهر بود ، مي گفتند حال كه چهار شاهد نيست ، سكوت كن ، حرف نزن ، به تو چه ربطي دارد؟! اگر بگوئي ، خودت را تازيانه مي زنند .

شوهر وقتي پيش حاكم شهادت مي دهد بايد چهار بار سوگند به خدا بخورد و خدا را گواه بگيرد كه اينكه مي گويد راست است و دروغ نمي گويد.يعني يك بار شهادت دادن كافي نيست ، بايد چهار بار باشد.چهار بار هم بايد توأم با سوگند باشد. آيا اين مقدار كافي است ؟ باز هم كافي نيست . در مرتبه ي پنجم بايد به خودش لعنت كند و بگويد :« لعنت خدا بر من اگر دروغ بگويم ». آيا همين جا كار تمام مي شود و به زن مي گويند ثابت شد كه تو زنا كرده اي ؟ نه، به زن تكليف مي كنند و مي گويند شوهرت «لعان» كرد ، يعني چهار بار قسم خورد و يك بار هم خودش را لعنت كرد ، اگر دروغگو باشد ؛ تو چه مي گوئي ؟ اگر زن اقرار كرد مجازات مي شود و اگر هم سكوت كرد و از خود دفاع نكرد ، باز مثل اقرار است ؛ ولي يك راه ديگر جلوي زن مي گذارند ، مي گويند تو هم بيا مثل او قسم بخور. تو هم چهار بار قسم بخور  كه شوهرت دروغ مي گويد و در دفعه ي پنجم بگو « غضب خدا بر من اگر شوهرم راست مي گويد» . اگر حاضر نشد اين كار را انجام دهد مي گويند معلوم است تو زنا كرده اي و مجازات مي شود. امّا اگر حاضر شد و گفت من هم از خودم دفاع مي كنم ، تكليف چه مي شود؟ مرد چهار بار شهادت داده و خودش را هم لعنت كرده اگر دروغ گفته باشد ، و زن هم چهار بار قسم خورده كه شوهرش دروغ مي گويد و براي پنجمين بار گفته است كه « غضب خدا بر من اگر شوهرم راست گفته باشد» ؛ اسلام چه حكم مي كند؟ آيا اينجا مرد را در حكم «قاذف» و تهمت زن مي شناسد و به او تازيانه مي زند ؟ نه، آيا زن را گناهكار مي شناسد و او را مجازات مي كند كه در اينجا مجازاتش رجم و سنگسار است؟ نه . پس چه مي كند؟ اسلام مي گويد : حال كه كار به اينجا كشيده است ، ميان شما جدائي مطلق باشد و طلاق هم لازم نيست، يعني همين عمل در حكم طلاق است؛ شما ديگر از يكديگر جدا هستيد؛ ديگر از اين ساعت زن و شوهر نيستيد و اين عمل در فقه اسلام «لعان» يا «ملاعنه » ناميده مي شود.

يك بار در زمان پيغمبر اكرم(ص) ودر حضور ايشان اين عمل صورت گرفت كه مي گويند شأن نزول اين آيه « وَ الَّذينَ يَرموُنَ اَزواجَهُم وَ لَم يَكُن لَهُم شُهَداءُ اِلّا اَنفُسَهُم فَشَهادَةُ اَحَدِهِم اَربَعُ شَهاداةٍ بــِاللهِ  اِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقينَ. وَالخامِسَةُ اَنَّ لَعنَتَ اللهِ عَلَيهِ  اِن كانَ مِنَ الكاذِبينَ » همان است. مردي به نام هلال بن اميّه ، روزي هراسان آمد خدمت رسول اكرم(ص) و گفت : يا رسول الله من به چشم خودم زنم را ديدم كه با فلان مرد زنا مي كرد . پيامبر اكرم (ص) رويشان را برگرداند . براي بار دوم و بار سوم نيز اين سخن را بر زبان آورد و گفت يا رسول الله خدا خودش مي داند كه من راست مي گويم و دروغ نمي گويم . همين آيات نازل شد و پيامبر اكرم (ص) بعد از نزول آيات، هلال بن اُميّه را احضار فرمود و زنش را هم احضار كرد. زنش از اشراف مدينه و فاميل دار و قبيله دار بود . هلال هم با فاميل و قبيله ي خودش آمد . براي اوّلين بار  پيغمبر اكرم (ص) مراسم «لعان» را اجرا كرد . به مرد فرمود بيا چهار بار  قسم بخور و خدا را گواه بگير كه راست مي گوئي ؛ دفعه ي پنجم هم لعنت خدا بر تو اگر دروغگو باشي. آمد وبا كمال رشادت اينها را گفت. به زن هم گفتند كه چهار بار قسم بخور كه شوهرت دروغ مي گويد. زن اوّل سكوت كرد و زبانش تقريباً بند آمد. نزديك بود اعتراف كند. نگاهي به چهره ي خويشاوندان خود كرد وبا خود گفت : نه ، من هرگز روي اينها را سياه نمي كنم و اسباب خجلت اينها را فراهم نمي كنم . گفت: من اين كار نمي كنم . وقتي هلال چهار بار  خدا را قسم خورد و خواست خودش را لعنت كند پيغمبر اكرم(ص) فرمود بدان كه عذاب آخرت از عذاب دنيا خيلي شديدتر است ؛ مبادا زن خود را  به دروغ متّهم كرده باشي؟ از خدا بترس! گفت : نه يا رسول الله . خدا خودش مي داند كه من دروغ نمي گويم. به زن هم بعد از چهار بار شهادت ، وقتي مي خواست بگويد « غضب خدا بر من ..» فرمود از غضب خدا بترس ، آنچه در آخرت است از آنچه در دنياست خيلي شديد تر است ، مبادا اگر حرف شوهرت حقيقت دارد او را تكذيب كني! اين بود كه زبان زن بند آمد .يك مدّتي هم توقّف كرد و نزديك بوداعتراف كند امّا سرانجام اين جمله را گفت: پيغمبر اكرم (ص) فرمود ديگر از اين ساعت شما زن و شوهر يكديگر نيستيد.

بعد مي فرمايد: « وَ  لَو فَضلُ اللهِ عَلَيكُم وَ رَحمَتُهُ وَ أَنَّ اللهَ تَوَّابٌ حَكيمٌ » اگر نبود فضل الهي و اگر نبود  رحمت الهي و اينكه خداوند تبارك و تعالي توّاب (توبه پذير) و حكيم است ،مطلب طور ديگري بود ؛ يعني خداوند احكام شديدي بر شما نازل مي كرد. ممكن است شما فكر كنيد كه آنچه ما در اين زمينه براي شما بيان كرده ايم  دستور هاي شديدي است ، ولي بدانيد اينها فضل و رحمت الهي و مظهر توبه پذيري الهي است . مصلحت شما چنين ايجاب مي كند.


بازگشت به وبلاگ       كفدهك


تفسير سوره ي نور- متفكر شهيد مرتضي مطهري-چاپ هجدهم مهر 1385- -صص 8تا26آشنائي با قرآن4 (با اندكي تلخيص و تغييير)